loading...
شهداي شهرستان اميديه و آغاجاري
مسيب احمديان بازدید : 121 سه شنبه 08 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

خاطره ای از حماسه آفرینی رزمندگان آغاجاری در  رمل های فکه

من در عملیات والفجر مقدماتی تخریب چی بودم ما چند نفر از خرم آباد

اعزام شده بودیم و آنشب را که شکوه شجاعت و ایمان بچه های

آغاجاری را دیدم هرگز

 

 

 

فراموش نمی کنم . با وجود همه شرایط رزمندگان آغاجاری با تمام وجود جنگیدند.
وقتی ما از دو کانال گذشتیم با یک میدان مین پیش بینی نشده روبرو شدیم . جنگ شروع شده بود . من وارد میدان مین شدم و شروع به خنثی کردن مین شدم . یک تیربارچی پشت سرم بود . ناگهان از فاصله بسیار نزدیک از خط دشمن یک آرپی جی شلیک شد و درچند قدم جلوی ما به زمین خورد و منفجر شد . برگشتم دیدم آن تیربارچی شجاع که برای عبور بیتاب بود بحالت سجده افتاده ، کمی تکان خورد و چون منورها هوا را روشن کرده بودند دیدم زخمی نیست اما سرش روی زمین بود. چندبار به شانه اش زدم و می گفتم : برادر ..برادر جوابم نداد رفتم کنار سرش دیدم خون از رخ آسمانیش پیداست . ترکش به سرش خورده بود و به شهادت رسید . آنقدر زیبا و نورانی بود که تعجب کردم . انگار نقاشی زیبایی بر سینه دشت عاشقان بود . آنقدر قطار تیر بر خود پیچیده بود که گویی از ابر کربلا باریدن گرفته بود . سرانجام آنقدر وقت تنگ شد که من به همراه حدود ده دلاور آغاجاری روی مین ها زدیم . آن شب آنقدر دلاوری و جانبازی دیدم که نمی توانم در این مجال اندک بیان کنم . ما معجزه آسا از میدان مین عبور کردیم و دوباره به سیم خاردارهای انبوهی رسیدیم که عبور از آنان محال بود . یکی از آن دلاوران یک آرپی جی زن و حدود 25 تا 30 سال داشت . به همه ما نگاهی کرد و من که فقط 14 سال داشتم را بعنوان کمکش انتخاب کرد و گفت : دنبالم بیا ! فقط دو گلوله آرپی جی داشت که یکی را به دست من داد . سرانجام با دقت و حوصله بسیار زیادی تیربارچی سمت چپی را از روی خاکریز از جا کند . آنقدر به خاکریز دشمن نزدیک شده بودیم که صدای فرمانده آنها را که با بعثی ها حرف میزد را میشنیدیم . ناگهان انفجاری شدیدو نور قوی آنرا دیدم و شنیدم . همانطور که می افتادم جلال و شکوه به پای معبود افتادن آن بزرگان و مردان بصیر تاریخ را می دیدم . در آسمان جانشان به وصال دوست رفت و پیکر پاکشان را به زمین سپردند . من اگرچه مدت کمی با آن عزیزان بودم اما هرگز فراموششان نمی کنم . ای کاش لااقل عکسی از آن همه گل میگذاشتید تا با دیدن آنها آرام و با روحیه میشدم .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ منعکس کننده ی مطالبی در باره ی زندگی و خاطرات شهدای شهرستان های آغاجاری و امیدیه می باشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 287
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 36
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 91
  • بازدید ماه : 64
  • بازدید سال : 1,775
  • بازدید کلی : 46,684